آنچه تغییر کرده اما مکانیسمهای اعمال و البته زمینه و بستر اجتماعی است. در واقع اینکه ما چه شایعهای را چگونه و در چه زمانی و توسط چه سازوکاری بشنویم و باور کنیم به بسیاری موارد بستگی دارد، اما همه اینها همچنان در بستر یک عمل جمعی و در فضایی بیناذهنی صورت میبندد. ما از یک مفهوم، معنایی مشترک (لااقل بستری از معناهای مشترک) مییابیم که برایمان امر غیر واقعی (تا حدی غیر واقعی را) باورپذیر میکند. جوامع معاصر، لبریز از شایعه است و گاه ادعاهای مبتنی بر واقعیت، مستندات کمتری دارند تا حرفهای غیرواقعی.
این طور به نظر میرسد که ما تمایل داریم وضعیتها را در ساز وکار باورهای خودمان بگنجانیم و آنها را از طریق حافظه جمعیمان به یاد بیاوریم؛ به ویژه در موضوعات یا شرایطی که پیرامون آن حرف و حدیث بسیار هست یا رژیمهای قدرت آنها را تبدیل به موقعیتهای حساس کردهاند. در قدم نخست، یک شایعه زمانی برای ما هرچه باورپذیرتر و مقبول میشود که در بستر اجتماعی (شامل تمامی ویژگیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و تاریخی و جز آن) که در آن زندگی میکنیم، قابلیت باور و اعتبار داشته باشد. در همین مورد ازدواج اجباری، وقتی ما به طور مداوم با نظرات غیرتخصصی، عجیبغریب و حتی خندهدار از مبادی رسمی راجع به ازدواج و فرزندآوری (و البته همه چیز) روبهرو میشویم، دیگر برایمان شنیدن یک خبر جدید که با همان منطق ناعقلانیت حاکم بر رویه پیشین تنظیم شده باشد، اصلا عجیب نیست. به ویژه که در هر دو دسته (خبر واقعی و خبر جعلی) همیشه حرف از نوعی اجبار زده شده است. دومین قدم برای گسترش یک شایعه، تناوب و تکرار است. همان عمل جمعی، دست به دست شدن. چیزی که اگر قدم اول درست برداشته شده باشد، حتما این قدم از پیاش برداشته خواهد شد. ما خبری را که باور میکنیم (ظن حقیقی بودنش را میبریم) منتشر میکنیم. برای همین هم هست که بسیاری از ما خبرهای زیادی را با وجود عدم اطمینان از کذب یا صحیح بودنش با تکیه بر ساز وکار عقل سلیم منتشر میکنیم.
این رویه، رویهای که به ما حکم میکند اگر چنین چیزی پیش از این درست بوده، پس لابد این هم صحیح است. قدم بعدی دامنه شایعه است که شامل مسئله انتشار و مرزهاست که در مینوردد. در واقع اینکه گستره یک شایعه در چه محدوده بگنجد، چه کسانی را در بر بگیرد، چه افرادی بتوانند آن را با چه ملزوماتی پخش کنند و جز آن، همگی جزیی از ملزومات گسترش شایعه است. قدم آخر اما ثبات است. اینکه یک شایعه تا چه اندازه میتواند به حیات خود ادامه دهد و کی منقرض میشود، کاملا به زمینه اجتماعی و زیست فرهنگیسیاسی و تاریخی آن جامعه بستگی دارد. بیایید در این پاراگراف آخر مستقیمتر (و خودمانیتر) روی شایعه ازدواج اجباری که هر از چندی سر بر میآورد دقیق شویم. ما این شایعه را باور میکنیم؛ چرا که برایمان شنیدن اظهار نظرهای عجیب و غیرکارشناسی و تصویب قوانینی که به شدت از خلالشان احساس عدم عاملیت (به عبارت بهتر، اینکه هیچکارهایم) کردهایم، عجیب نیست. از همین رو هم هست که هر بار این شایعه از یک وبسایت یا خبرگزاری سر در میآورد و به سرعت پخش میشود. به واسطه دسترسی بیشتر امروز ما به شبکههای اجتماعی هر روز که میگذرد بیشتر پخش میشود و روی ترس همیشگی ما از رخدادهای ناگهانی، اعلام تصمیمهای عجولانه و قوانین عجیبغریب، اسکی میرود و همهگیر میشود. واقعیت آنجاست که نمیتوان انتظار داشت همه از یک اندازه سواد رسانهای برخوردار باشند که به هنگام دریافت یک خبر فورا از چند منبع صحت و سقم آن را چک کنند، در قوانین به دنبال امکان عملی بودنش بگردند یا از مطلعان پرس و جو کنند. غالب ما وقتی خبری را میبینیم، یا از آن رد میشویم یا درگیرش میشویم. شایعات از آن دست اخباری هستند که تمام ویژگیهای یک خبر درگیرکننده را دارند. ما از پخش شایعه نمیتوانیم جلوگیری کنیم، اما از اظهار نظرهای بیربط و غیرمسئولانهای که به ایجاد شایعات دامن میزنند، چرا.