چیستی مطالعات فرهنگی‌

از دهه‌ 1950 میلادی، نظریه‌های فرهنگی در پی آن شدند تا ورود فرهنگ را به عرصه‌هایی که تا پیش از آن چندان به نظر افراد مهم و تأثیرگذار نبود، تبیین کنند. در چنین برهه‌ای که ادعاهای پرزرق‌وبرق مدرنیته در باب نه‌تنها فرهنگ، بلکه در ارائه‌ کلان روایت‌های مدعی اصلاح -که در پی توصیف جهان آکنده […]

تاریخ انتشار: 12:33 - جمعه 1399/03/16
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
no image

از دهه‌ 1950 میلادی، نظریه‌های فرهنگی در پی آن شدند تا ورود فرهنگ را به عرصه‌هایی که تا پیش از آن چندان به نظر افراد مهم و تأثیرگذار نبود، تبیین کنند. در چنین برهه‌ای که ادعاهای پرزرق‌وبرق مدرنیته در باب نه‌تنها فرهنگ، بلکه در ارائه‌ کلان روایت‌های مدعی اصلاح -که در پی توصیف جهان آکنده از پیچیدگی با دستورهای کلی بودند- با چالش‌های جدی مواجه شده بود، یکی از جدی‌ترین مفاهیم مدرن که همان تخصصی شدن و متناظر آن در علم، رشته‌ای شدن بود نیز به چالش کشیده می‌شد. به قول کلیفورد گیرتز «ژانرها فرو ریخته و چیز جدیدی از این میان سر بر می‌آورد.» همچنان که در ورود به مباحث مربوط به فرهنگ، نیاز به وجود رویکردی میان‌رشته‌ای در شکل‌گیری مطالعات فرهنگی موثر واقع شد، پژوهشگران این رویکرد جدید، جامعه‌شناسی را محافظه‌کار و در بند کمیت‌ها دانستند؛ حال آنکه مدعی بودند علوم انسانی و علوم اجتماعی باید منعطف‌تر شده، به سمت کیفی‌شدن پیش برود. تلاش اصلی مطالعات فرهنگی، تحلیل تفاوت‌های قومی، جنسیتی، نژادی و… از آن حیث است که چگونه شکل‌گرفته و مورد چالش واقع می‌شوند؛ بدین معنا که گروه‌هایی که به تعبیر گرامشی، فاقد «هژمونی» هستند، چگونه در فرایند تکوین جامعه، جایگاه کنونی را در مقایسه با دیگران به دست آورده‌اند. شاید به همین دلیل باشد که نظریه‌هایی که در علوم اجتماعی به‌ویژه در جامعه‌شناسی مجال چندانی نیافته‌اند، ماهیتا با مطالعات فرهنگی احساس قرابت جسته‌اند؛ نظیر فمینیسم و… . چراکه این رشته، داعیه پرداختن به گروه‌هایی را دارد که تا پیش از این در حاشیه قرار گرفته بودند و به آن‌ها پرداخته نمی‌شد. در رابطه با فرهنگ نیز، رویکرد این دیدگاه، بر عدم تمایزگذاری میان فرهنگ والا و فرهنگ پست است. در واقع، مطالعات فرهنگی، «عرصه فرهنگ عامه است.» آنکه نتواند به ارزش «فرهنگ عامه» پی ببرد، نمی‌تواند تمام و کمال به مطالعات فرهنگی هم ورود پیدا کند. می‌توان اذعان داشت که مطالعات فرهنگی، مجالی برای تحلیل و بررسی شکل‌گیری معناهای زندگی روزمره از خلال «مقاومت» هاست. «جهان اجتماعی» در این عرصه نوین، به موضوعی برای کنکاشِ نقادانه تبدیل شده که با در نظر گرفتن پـویـایـی جهان زندگی روزمره، در حال طرح موضوعات متنوع بوده و به ضرورت تداوم نظریه‌پردازی تاکید دارد. این سنت، بر رهیافت‌هایی نظر دارد که معتقدند باید به دنبال «فهم و مداخله» در مناسبات مابین «قدرت و فرهنگ» و به لحاظ نظری، بین «تئوری و زمینه» بود. در این میان، با تکـیـه بر مفهــوم «گفتمان»، مفاهیم طـبقه و ایدئولوژی را که در تفکـر انتقادی نفوذِ پرهیمنه داشتند، به حاشیه می‌رانـد. اصطلاح گفتمان به شیوه‌ای از ادراک و اندیشه گفته می‌شود که اجتماعا تکوین یافته و تبیین کننده معرفت ما در باب جهان است. مطالعات فرهنگی، همیشه شامل «صورت‌بندی‌های ناپایدار» و «گفتمان‌های چندگانه» بوده که همگی با جدیت در پیشروی آن نقش داشته و دارند. آنچه حائز تاکید در این باره است، اهمیت یافتن اولیه یک تفاوت در سنت بریتانیایی و فرانسوی در مطالعات فرهنگی با سنت آمریکایی است. اندیشمندان دسته اول بیشتر تاکیدی تئوریک داشته و بر اهمیت نظریه‌پردازی و نظریه‌سازی اعتقاد فراوان دارند؛ حال آنکه در شاخه آمریکایی این رویکرد، تاکید بر ادبیات افزون است و البته جنبه عملگرایانه بیشتری هم دارد؛ اما آنچه بر همگان واضح است، ضرورت پرداخت همه‌جانبه به مقولات فرهنگی است؛ از آن حیث که اجتماعا برساخته شده‌اند، موضوعیت یافته‌اند و جوانب گوناگون دارند. باید اشاره کرد که امروزه مطالعات فرهنگی نه‌تنها در کانون‌های نظریه‌پردازی دنیا، بلکه از آن «مرکزیت‌زدایی» شده است؛ به این معنا که در این رشته در کشورهایی نظیر خودمان که تا پیش از این به لحاظ نظریه‌پردازی و پژوهش‌ها موقعیتی پیرامونی داشته‌اند، صداهایی جدید و قابل تامل شنیده می‌شود و این روند همچنان روبه‌رشد است؛ اما همچنان دست بالا با جامعه‌شناسی و به‌ویژه گرایش‌های اثباتی و کمّی است. ایران – و کشورهایی نظیر آن- که تجربه دست اولی از فرایند مدرن‌شدن در طی زمان ندارند، اکنون با تجربیاتی دست به گریبانند که همچون دیگر کشورها بر مفاهیمی چون مصرف و… که متعلق به زمان مدرنیته متأخر (پست‌مدرن یا …) است تکیه زده، در شرایطی که تاریخچه‌ای یکسان با آن‌ها ندارند. همین مسائل است که اهمیت پرداختن به مطالعات فرهنگی را پررنگ‌تر می‌نمایاند. همچنان که گرچه صورت مفاهیم در جای‌جای جهان ممکن است یکی باشد، اما محتوایشان متمایز است. البته در ایران، روند ورود مطالعات فرهنگی، انتظارها از آن به عنوان یک رشته و حضورش در محافل آکادمیک و نظری، مرزبندی‌اش با جامعه شناسی و حتی سرفصل دروسی که ذیل عنوانش تدریس می‌شوند، با وجود اینکه بیش از یک دهه از حضور این رشته به عنوان یک رشته دانشگاهی در محافل آکادمیک ما می‌گذرد، قدری متفاوت با «مطالعات فرهنگی» است. شاید از این رو باشد که بسیاری از دانشجویان و حتی استادان دانشگاه آشنایی چندانی با این حوزه ندارند و بعضا تعاریفی که از این رشته می‌شود، کمتر شباهتی به اصل ماجرا دارد.

  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    مریم فروغی

برچسب‌های خبر