پیچ و خم‌های مداخله برای محو خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان و دختران پدیده‌ای جهانی است که در طول تاریخ همواره سعی شده تا از نظرها پنهان شود. چند سالی می‌شود که 25 نوامبر به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان نام‌گذاری شده است. علی‌رغم این‌که خشونت علیه زنان و دختران در سرتاسر جهان امری رایج است، اما به نظر می‌رسد که همین رواج تا حد بسیاری جلوی رسیدگی به موضوع را به طور تاریخی گرفته است. کما این‌که به رسمیت شناختن روزی جهانی برای جلوگیری و منع خشونت علیه زنان نیز نتوانسته تا آن‌جا که انتظار می‌رود جلوی رواداشتن خشونت را بگیرد. به ویژه رخ دادن بسیاری از خشونت‌ها علیه زنان و دختران در محیط‌های خصوصی (نظیر خانه) موجب می‌شود تا به طور مداوم سرپوش‌هایی مشروعیت‌بخش برای این وضعیت تولید شود.

تاریخ انتشار: 14:33 - چهارشنبه 1399/09/5
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
no image
در بیشتر موارد، خشونت در خانه، یک رخ‌دادِ فضای خصوصی تلقی می‌شود. همین امر موجب می‌شود تا هرگز نتوانیم تخمین دقیقی از آن‌چه واقعاً در حال رخ دادن است داشته باشیم. پژوهش‌ها (برای مثال آمارهای سازمان جهانی بهداشت در سال 2013) نشان داده‌اند که پشت همین درهای بسته‌ حوزه‌ خصوصی، از هر سه زن، به طور متوسط یک نفرشان مورد خشونت جسمی، جنسی یا هر دو نوع آن توسط همسر، شریک زندگی یا یکی از افراد نزدیک زندگی‌اش قرار گرفته است. گستردگی خشونت و سوءاستفاده و آزار البته که بیش از این است. چرا که هم انواع مختلف خشونت در سرتاسر جهان رخ می‌دهد و هم این‌که در کمتر جاهایی می‌توانیم ادعا کنیم که پژوهش‌های نسبتاً دقیقی در مورد خشونت علیه زنان و انواع آن صورت گرفته باشد. 
در این میان نقش دولت‌ها در بهبود وضعیت خشونت علیه زنان حیاتی به نظر می‌رسد. چه این‌که ساختارهایی که زنان را تحت انقیاد خود در می‌آورند، تا حد زیادی تابع تصمیمات دولت هم هستند. در واقع به نظر می‌رسد که دولت‌ها باید با بذل توجه به ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که زنان را به تبعیت از مردان (در ساز و کار مردانه) وامی‌دارد، دست به اصلاح بزنند. چنین امری البته بدون در نظر گرفتن بودجه‌های مشخص و مصوب و تخصیص فعالیت‌های هدایت‌شده (و البته سازمان‌یافته و تخصصی) برای کاهش خشونت علیه زنان ممکن نخواهد بود. در واقع اگر با نگاهی آسیب‌شناسانه به موضوع نگاه کنیم، تأکید اصلی بر پیشگیری است. اگرچه تغییر بسترهای فرهنگی و اجتماعی کاری دشوار است اما، مداخلات حساب‌شده و برنامه‌ریزی شده‌ اجتماعی می‌تواند وقوع آسیب را به تعویق بیندازد یا کاهش دهد. این اقدامات می‌تواند متشکل از افراد فارغ از جنسیتشان و علیه وقوع خشونت نسبت به هرکدام از گروه‌های جنسیتی باشد. در چنین شرایطی انتظار می‌رود که در مواردی (در بلند مدت) به تغییر هنجارهایی منجر شود که وقوع خشونت را توجیه می‌کردند.
آگاهی‌بخشی و آموزش به زنان، همچنین تمرکز بر توانمندسازی اقتصادی آنان به نظر از ارکان بنیادین در این مقطع می‌رسند. وضعیتی که در آن اراده‌ای برای تغییر در رویه‌ اجتماعی مرسوم از جانب ساز و کار رسمی حس شود. شاید از خودمان بپرسیم که چه‌طور می‌شود به کسی که در معرض یک یا چند نوع خشونت قرار می‌گیرد آموزش دهیم؟ پاسخ این‌جاست که آموزش قرار نیست فقط و فقط به گروه هدف (در این‌جا زنانی که تحت انواع خشونت قرار می‌گیرند) داده شود؛ بلکه شامل طیف وسیعی از افراد و گروه‌ها خواهد شد که به روش‌های مختلف با این گروه در ارتباطند. یکی از قسمت‌های مهمی که دولت‌ها می‌توانند از خلال آن هم به طور مستقیم و هم به طور غیر مستقیم (از طریق آموزش) در کاهش خشونت علیه زنان موثر باشند، بخش سلامت است. کارکنان حوزه بهداشت و سلامت باید به خوبی آموزش ببینند تا بتوانند افراد تحت خشونت را به درستی شناسایی کنند و مورد حمایت قرار دهند. همچنین باید این قابلیت را داشته باشند که سطوحی از مقابله و مواجهه با آزار و خشونت را آموزش دهند. و در شرایطی که نهادهای حمایت‌کننده وجود داشته باشند، ایشان باید سطحی از امنیت را احساس کنند که بتوانند قربانیان خشونت را به این نهادها ارجاع دهند. چنین وضعیتی در شرایطی قابل وصول است که استراتژی‌های مبارزه با خشونت علیه زنان تبدیل به یکی از اولویت‌های دولت شود. (بدین معنا که ساز و کار دولت به خودی خود بازتولید خشونت علیه زنان و در کلیت امر، ایجاد نابرابری نکند). در همین راستا دولت‌ها باید دستورالعمل‌های مربوط به مواجهه با خشونت/خشونت‌دیده را در آیین‌نامه‌های بخش‌های مختلفی نظیر بهداشت خانواده، بهداشت کودکان، بهداشت روان، سوءمصرف‌ها و جز آن بگنجاند. 
اگر این موضوع را مد نظر قرار دهیم که خشونت‌های برپایه‌ جنسیت (مورد خاص این یادداشت: خشونت علیه زنان)، مواردی شایع و جدی هستند؛ و بدانیم که همه روزه نه تنها عده‌ زیادی از افراد را درگیر می‌کنند بلکه منجر به صدماتی نظیر آثار غیر قابل جبران جسمی و روانی و حتی گاهی مرگ می‌شوند؛ در خواهیم یافت که تا کجا آموزش لازم و حیاتی می‌نماید. مداخلات مبتنی بر جلوگیری از خشونت (نظیر آن‌چه راجع به آموزش پرسنل حوزه‌ سلامت گفته شد)، می‌تواند سطح خشونت (و عواقب آن) را کاهش دهد. همچنین این آموزش‌ها می‌تواند (و باید) در پی آن باشد تا نگرش‌ها پیرامون وقوع خشونت را نیز تحت‌الشعاع قرار دهد. البته که باید به طور مداوم این هشدار را جدی بگیریم که مفاهیمِ داعیه‌دار این مداخلات، منجر به بازتولید وضعیت نابرابر تحت پوسته‌ای دیگر نشوند. بدین معنا که این مداخلات مفاهیم غالب راجع به مردانگی را بدون در نظر گرفتن بستر اجتماعی با هجمه مواجه نکند (که موجب واکنش‌های خشونت‌بارتر شود). یا آن‌که بدون در نظر گرفتن روند تغییرات اجتماعی در صدد جایگزینی یک نُرم جدید بر نیاید (که مردانگی در بحران تولید کند). هردوی وضعیت‌های به تصویر کشده شده می‌توانند به واکنش‌هایی خشونت‌بارتر منجر شوند و در نهایت امر خشونت و نابرابری را تعمیق هم بکنند! 
کافیست کمی از خودِ مسئله‌ خشونت بیرون بزنیم و سطحی بالاتر را نگاه کنیم تا متوجه مفهوم نابرابری ‌شویم. رابطه فرادستی در این‌جا نه‌تنها میان عاملِ خشونت‌ورز با قربانی رخ می‌دهد، بلکه نوعی اِعمال سلطه و فشار از جانب ساختار مردانه بر عاملان خشونت علیه زنان در جریان است. عاملانی که لزوماً هم مرد نیستند. همچنین امکان دارد که نابرابری به خودی خود موجب ایجاد پیش‌فرض‌هایی شود که فضای کنش را آلوده کند. به نظر می‌رسد که مداخلات در حوزه‌هایی چنین ریشه‌دار، اگر دقیق، تخصصی و البته به طور مداوم نباشند و بی‌محابا رخ دهند، ممکن است که قربانیان یک وضعیت را دچار برچسب کند. شاید این جملات آخر کمی سنگین به نظر برسند اما کافی است تا به میدان مصادیق بیاییم. صحنه‌ای از فیلم جدایی نادر از سیمین را به یاد بیاورید که حجت (با بازی شهاب حسینی) خطاب به معلم (با بازی مریلا زارعی) می‌گوید: «چرا تا چشمتون به ماها میفته فکر می‌کنید صبح تا شب عین حیوون می‌زنیم تو سر زن و بچه‌مون؟» -فارغ از خط داستانی فیلم- این دقیقاً آن جایی است که به ما گوشزد می‌کند که خشونت علیه زنان گویا بازنماییِ طبقاتی یافته است. خشونتی که در سرتاسر فیلم اِعمال انواع آن توسط مردان (و البته ساختار مردانه) نسبت به زنان (و ایضاً فرودستان) بازنمایی می‌شود. فیلمساز با بازگشتی به صحنه‌ای از دادگاه به ما یادآور می‌شود که گویا بخشی از جامعه سطوحی از خشونت را هم‌چون داغی بر پیشانی گروهی دیگر می‌چسباند. این معادله که به شدت تحت رابطه‌ی فرادست-فرودستی معنا می‌یابد، حاکی از آن است که هر آینه مداخله‌ای حساب نشده نه تنها از حجم خشونت نمی‌کاهد، بلکه انواع دیگری از خشونت را در سطوح و شدت دیگر تولید می‌کند. در واقع رخ‌داد خشونت‌آمیز در درجه‌ی اول یک خشونت ساختاری نسبت به عاملان و قربانیان آن است. از دیگرسو ادامه پیدا کردن و مداخله‌ی نسنجیده در آن نیز می‌توانند واجد سطوح دیگری از خشونت باشند. وضعیتی بغرنج که دستیابی به نتیجه‌ درست و درمان در آن همچنان که اشاره شد، نیازمند یک عزم بالادستی نیز هست. عزمی که با توجه به ایده‌ی غالب، امید نمی‌رود که به این زودی جزم شود.
 
  • اصفهان زیبا
    پایگاه خبری اصفهان زیبا

    مریم فروغی

برچسب‌های خبر